مبانی نظری و پیشینه تحقیق ناتوانی های یادگیری در کودکان در 32 صفحه با فرمت word و قابل ویرایش
ناتواناییهای یادگیری
در ۶ آوریل، ۱۹۶۳ اصطلاح ناتواناییهای یادگیری توسط پروفسور ساموئل کرک و همکاران در جلسهای با حضور والدین و متخصصین در شیکاگو مطرح شد (گیولینی و پیرنالو[1]، ۲۰۰۸)؛ در واقع یکی از مشهورترین افراد در ناتواناییهای یادگیری ساموئل کرک است. کِرک[2] (1963) این اختلال را به عنوان ناتوانی یادگیری نامگذاری میکند و ضمن توصیف مشکلات کودکان، بین کودکان عقبمانده ذهنی و کودکان عقبمانده در یادگیری تمایز قایل میشود (کلب، 1996؛ به نقل از خداپناهی، 1392)، وی بعدها در فعالیت کاری خود به ناتواناییهای زبانی کودکان علاقمند شد و اصطلاح ناتوانی را در طول سخنرانی خود برای گروهی از والدین در اولین کنفرانس انجمن کودکان با ناتواناییهای یادگیری در سال ۱۹۶۳ به کار برد. کرک در این سخنرانی پیشنهاد کرد که ناتوانی یادگیری اصطلاحی است برای اشاره به کودکانی که دارای مشکلاتی در مدرسه هستند، اما نمیتوان آنها را به عنوان افراد دارای اختلال هیجانی یا کمتوان ذهنی در نظر گرفت؛ کرک (1963) بیان کرد: «اصطلاح (ناتوانی یادگیری) را برای توصیف گروهی از کودکانی که اختلالهایی در رشد زبان، گفتار و خواندن دارند، به کار بردهام. در این گروه، کودکانی با معلولیتهای حسی همچون نابینایی یا ناشنوایی را نگنجاندهام، زیرا ما روشهای مدیریت و آموزش ناشنوا و نابینا را داریم، همچنین کودکانی که عقبماندگی ذهنی دارند را در این گروه قرار ندادهام» (به نقل از هالاهان و همکاران، ۲۰۰۵، ترجمه علیزاده و همکاران، ۱۳۹۰).
مفهوم ناتوانی یادگیری از حیطههای مختلفی چون پزشکی، روانشناسی و آموزش و پرورش تاثیر گرفته است. بر این اساس تعریف و تبیین علل آن نیز از مبانی نظری مختلف متاثر شده است، در نتیجه تا کنون تعاریف متفاوتی ارایه شدهاند. علیرغم تفاوتهایی که میان تعاریف جاری وجود دارد اغلب آنها در مواردی که در پی میآیند مشترک هستند:
1- وجود تفاوت معنادار بین سطح پیشرفت واقعی و مورد انتظار
2- وجود مشکل در انجام تکالیف تحصیلی و یادگیری
3- وجود اختلال در فرایندهای روانشناختی پایه
4- شواهدی مبنی بر وجود الگوی متغیر رشد
5- اختلال کارکردی سیستم اعصاب مرکزی
مشکلات یادگیری از کمتوانی ذهنی، اختلالهای هیجانی، فقر محیطی، معلولیتهای حسی یا ناتواناییهای جسمانی ناشی نمیشوند (میین[3]، ۱۹۶۶، به نقل از شکوهی و پرند، ۱۳۸۵). یکی از تعاریف رایج درباره ناتواناییهای یادگیری، تعریفی است که در سال ۱۹۹۷ ارایه شد و توسط دولت فدرال آمریکا در سال ۱۹۹۷ با تغییرات اندک پذیرفته شد و در سال ۲۰۰۴ دوباره تصویب شد (هالاهان و کافمن[4]، ۲۰۰۹، به نقل از حسینخانزاده، ۱۳۹۲): «اصطلاح ناتوانی یادگیری خاص عبارت است از وجود اختلال در یک یا بیشتر از یک فرایند روانشناختی پایه که در درک یا استفاده از زبان شفاهی یا نوشتاری نقش دارند. این اختلال ممکن است در توانایی ناکامل افراد در گوش دادن، فکر کردن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، هجیکردن، یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر گردد». به این تعریف چهار انتقاد اساسی وارد شده است: اول اینکه چگونگی وجود نقص در تواناییهای گوش دادن، تفکر، خواندن، نوشتن، هجیکردن و محاسبات ریاضی مشخص نیست؛ دوم اینکه مفهوم فرایندهای روانشناختی پایه تعریف نشده است؛ سوم اینکه این تعریف جامع نیست زیرا کودکانی را که ناتوانی یادگیری آنها منتج از کمتوانی ذهنی، اختلالهای هیجانی، معلولیتهای حسی، فقر محیطی یا ناتواناییهای جسمانی است مستثنی میکند، در حالی که این تمایز از پشتوانه پژوهشی کافی برخوردار نیست؛ چهارم و شاید مهمترین انتقاد به این تعریف این است که راهبردهای عملی اندکی برای شناسایی افراد با ناتوانی یادگیری پیشنهاد شده است (شکوهی و پرند، ۱۳۸۵).
کمیته ملی مشترک ناتواناییهای یادگیری[5] (۱۹۸۸) نیز این تعریف را برای ناتواناییهای یادگیری ارایه داده است (به نقل از حسینخانزاده، ۱۳۹۲): «ناتوانی یادگیری یک اصطلاح کلی است که به گروهی ناهمگن از اختلالها اشاره دارد که به صورت مشکلات معنادار در اکتساب و استفاده از گوش دادن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، استدلال یا ناتواناییهای ریاضی بروز میکند. این اختلالها درونی بوده و فرض بر این است که ناشی از نارساکنشوری در سیستم اعصاب مرکزی هستند و ممکن است در تمام طول زندگی رخ دهند». برخی از مؤلفین چهار نشانگان مرکب نارساخوانی-نارساگویی، حسی-حرکتی، کندی تکامل زبان و فزونکنشی را برای اختلال یادگیری در نظر میگیرند (به نقل از خداپناهی، 1392).
سببشناسی ناتواناییهای یادگیری
علت ناتواناییهای یادگیری در اغلب موارد مشخص نیست، با وجود این علل متعددی برای آن مطرح شده است (هالاهان، کافمن و لیوید، 1999). پژوهشهای متفاوتی در زمینه علل بروز ناتواناییهای یادگیری در حیطههای مختلف صورت گرفته است، البته باید به خاطر داشت عللی که مطرح می شوند فرضیههایی بیش نیستند. عوامل موثر را میتوان در دو طبقه قرار داد: عوامل درونی مانند عوامل ژنتیک، بیولوژیک و عوامل بیرونی که اغلب با عنوان عوامل محیطی از آن یاد میشود. سطوح مختلف ناتواناییهای یادگیری، شدت آنها، مشکلات همراه با آن، عوامل موثر بر آن و آسیبپذیری افراد از فردی به فرد دیگر متفاوت است. علت ناتوانی یادگیری در یک کودک ممکن است به طور کامل محیطی، در کودک دیگر درونی و در برخی کودکان حاصل تعامل هر دو باشد (هرینگ، مک کورمیک و هرینگ[6]، 1994؛ به نقل از شکوهی و پرند، 1385).
عوامل درونی
اولین مطالعات در زمینه ناتوانی یادگیری در حیطه پزشکی صورت گرفته است. در این دیدگاه بر نقش اعصاب و ویژگیهای جسمانی فرد در بروز رفتار تاکید میگردد؛ بر این اساس، روش مداخلههای پیشنهادی نیز مواردی مانند دارودرمانی، تغذیه و سایر مداخلههای پزشکی را شامل میشود.
یادگیری و سیستم عصبی
یادگیری یکی از کارکردهای سلول عصبی است. سیستم اعصاب مرکزی شامل مغز و نخاع است و وظیفه حمل اطلاعات را از طریق "تکانههای شیمیایی" به عهده دارد. نورونها مهمترین نقش را در انتقال اطلاعات بر عهده دارند، دندریتها و آکسونها بخشهای مختلف نورون یا سلول عصبی محسوب میشوند. آشنایی با این نظام ما را در شناخت درمانهای دارویی ناتواناییهای یادگیری یاری میدهد (به نقل از شکوهی و پرند، 1385).
ژنتیک
شواهدی وجود دارد که شاید با توجه به آنها بتوان علت برخی از ناتواناییهای یادگیری را به عوامل ژنتیک نسبت داد. هالگرن[7] (1950) 276 کودک و خانوادههای آنان را از نظر مشکلات خواندن و زبان مطالعه کرد. یافتههای او تایید کننده وجود رابطه میان عوامل ژنتیکی و مشکلات خواندن بود. کرک، گالاگر و آناستازیو (2000) نیز وجود رابطه میان عوامل ژنتیکی و مشکلات زبان را تایید کردهاند. در مطالعه دیگری، دکر و دفریس[8] (1980، 1981) 125 کودک با ناتوانی یادگیری و خانوادههای آنها را مطالعه کردند. نتایج بررسیهای آنها نشان داد که احتمال موروثی بودن ناتواناییهای یادگیری وجود دارد. مطالعاتی که در مورد دوقلوهای همسان و دوقلوهای ناهمسان صورت گرفتهاند، نشان داده است که احتمال وقوع ناتواناییهای یادگیری در دوقلوهای همسان بیش از دو قلوهای ناهمسان است (هرمن[9]، 1959)؛ همچنین خطر ابتلا به ناتوانی خواندن در میان کودکانی که هر دو والد آنها این مشکل را دارند بیشتر است ( راس کایند[10]، 2001؛ به نقل از شکوهی و پرند، 1385).
عوامل بیرونی
عوامل محیطی در بروز ناتوانی یادگیری نقش به سزایی دارند. چگونگی تعامل میان دانش آموز و محیط، محیطهای یادگیری نامناسب، روابط خانوادگی بیثبات، سوء استفاده از کودکان و کاربرد روشها و مواد آموزشی نامناسب در بروز و تداوم ناتواناییهای یادگیری نقش دارند. آشفتگی هیجانی، فقدان انگیزه، سوء مصرف مواد، فعالیت در گروههای ضد اجتماعی و وقوع مرگ در خانواده ممکن است به ایجاد "مشکلات یادگیری" بیانجامد. بر این اساس، به نظر میرسد "آموزش سیستماتیک مستقیم[11]" تاثیرات منفی محیطهای آموزشی و مشکلات اجتماعی دانش آموزان را کاهش دهد ( کالاتا، تامپکینس و ورتس ، 2003 و هانت و مارشال،2002). سیستمهای اجتماعی، خانواده، مدرسه، رابطه معلم-دانشآموز، نگرش معلم، زبان معلم، برنامهها و مواد درسی از جمله عوامل محیطی در سببشناسی ناتواناییهایی یادگیری هستند (به نقل از شکوهی و پرند، 1385). علاوه بر این، برخی از محققین چهار دلیل عمده احتمالی آسیب ساختاری، برتری جانبی نابهنجار مغزی، تاخیر رشد داخلی و محرومیت حسی ناشی از محیط را برای اختلالهای یادگیری ذکر میکنند. از آنجا که اختلال کنش مغزی در سنین بزرگسالی همانند اختلال یادگیری دوره کودکی است و در پس این اختلال میتواند آسیب تشریحی مشابهی وجود داشته باشد که احتمالا از ضربه هنگام تولد، التهاب مغزی، بیاکسیژنی، حوادث دوره کودکی و از این قبیل ناشی میشود. اگر چه ممکن است اختلال یادگیری پارهای از کودکان به آسیب ساختاری بستگی داشته باشد ولی این امر درباره بیشتر مبتلایان درست نیست، چرا که بسیاری از نشانگان عصبشناختی که در ارتباط با اختلال یادگیری بزرگسالان مشاهده شده است در کودکان تظاهر پیدا نمیکند (به نقل از خداپناهی، 1392).
بر اساس تعبیر و تفسیر مبتنی بر فرضیه نارساکنشوری مغزی، نارساکنشی از نقص مکانیزم فعالیت ناشی میشود. نتایج بررسی داگلاس[12] (1976) نشان میدهد که کودکان دچار اختلال یادگیری از عهده آزمون مراقبت[13] که در آن بایستی از دیگر محرکها چشمپوشی کنند و به محرکهای معینی واکنش نشان دهند، بخوبی بر نمیآیند؛ همچنین نتایج اندازهگیری زمان واکنش مبین آن است که این کودکان در مقایسه با افراد سالم نسبت به محرکها کندتر واکنش نشان میدهند. در آزمون جستجوی دیداری با این که کودک برانگیخته میشود از کودک خواسته میشود که از بین مجموعه تصاویر، تصویری مشابه با الگو را انتخاب کند و سریع عمل میکند ولی تعداد خطای وی از فرد سالم بیشتر است. پارهای از داروهای تحریککننده مغز که فعالیت مغزی را افزایش میدهند مانند آمفتامین و کافئین میتوانند در بهبود توانایی افراد مبتلا به اختلال یادگیری مؤثر واقع شوند (به نقل از خداپناهی، 1392).
[1] Guiliani & Pierangelo
[2] Kirk
[3]Meyen
[4]Hallahan & Kauffman
[5] National Joint Committee for Learning Disabilities
[6]Haring, McCormick & Haring
[7] Hallgren
[8]Decker & Defries
[9]Hermann
[10]Raskind
[11]Direct Systematic Instruction
[12] Douglas
جزئیات:
توضیحات: فصل دوم پژوهش کارشناسی ارشد و دکترا (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)
مبلغ واقعی 20,000 تومان 44% تخفیف مبلغ قابل پرداخت 11,200 تومان
برچسب های مهم
این فایل صوتی حاوی 30 دقیقه درام زنی(طبل شمنی) است که توسط مایکل هارنر فقید جهت سفر به جهان زیرین طراحی شده و شامل دو فایل صوتی برای مدیتیشن، تمرکز ذهن، بهبود ذهنی و جسمی برپایه موسیقی شمنی است. ... ...
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا