مبانی نظری و پیشینه تحقیق تحول در روانشناسی در 92 صفحه با فرمت word و قابل ویرایش
مفهوم و ماهیت تحول
تحول از جمله واژههایی است که بعضاً مترادف کلمۀ رشد به کار میرود در حالی که مفهوم تحول تغییرات کمی و کیفی را در بر میگیرد و به هر نوع تغییری در طول زمان اطلاق میگردد. مفهوم رشد تغییرات کمی را شامل میشود از این رو تحول اعم از رشد است (مصباح و همکاران، 1374).
اگرچه از تحول تعاریف بسیاری شده است اما یکی از عامترین تعاریف بدین شرح میباشد: تحول عبارت است از همۀ تغییرات و تحولاتی که از زمان تشکیل سلول تخم تا هنگام مرگ روی میدهد. تحول؛ حرکتی مستمر، دائمی و پیوسته بوده گاهی آهسته و زمانی همراه با جوش و خروش است. کیفیت تحول ممکن است ملموس نباشد ولی نباید تصور کرد که جریان تحول متوقف شده است (احدی و بی جمالی، 1388). ماسن[1]، تحول را تغییرات منظم و نسبتاً مداوم در ساختهای جسمی و عصب شناختی، فرایند تفکر و رفتار در طول زمان مینامد (ماسن، ترجمۀ یاسایی، 1388). شرفی (1371) نیز تغییرات کمی و کیفی که در طول زمان در طبیعت و ساخت و رفتار انسان اتفاق میافتد تحول مینامد. بنا به نظر او این تغییرات و دگرگونیها در هر دورهای از زندگی، تواناییها، نیازها و دشواریهایی را به وجود میآورد.
سندستروم[2] (1973) نیز از واژۀ تحول برای تشریح فرایند تأثیرات بی شمار داخلی و خارجی بر انسان از اولین لحظات زندگی تا بزرگسالی و مرگ استفاده میکند (به نقل از مصباح و همکاران، 1374). همچنین وولفلک[3] (2005) نیز تغییرات منظم و سازگارنهای که به طور مستمر در طول زندگی ارگانیسم، از لحظۀ نطفه تا لحظۀ مرگ به وجود میآید، را تحول مینامد (به نقل از سیف، 1386). رایس[4] (1992) نیز تحول را به مثابۀ فرایندی مادام العمر میداند که از تعامل عوامل ارثی و محیطی تأثیر میپذیرد، و از آغاز لقاح و تا مرگ (یا پس از مرگ، آن گونه که بسیاری معتقدند) ادامه یابد (رایس، 1922، ترجمۀ فروغان، 1388).
بنابراین با توجه به تشابهات تعاریفی که صاحبنظران در مورد مفهوم تحول ارائه کردند،به نظر میرسد تحول عبارت است از تغییرات کمی و کیفی نسبتاً پایدار، منظم و فراگیر قابلیتها، ساخت و رفتار انسان تحت تأثیر رسش و تعامل با محیط، که از لحظۀ لقاح تا مرگ به وجود میآید.
اصول حاکم بر تحول
الگوی طبیعی تحول در مراحل سنی مختلف از اصول مشخصی پیروی میکند. این اصول، علیرغم تفاوتهایی که افراد با هم دارند به طور مشترک در همۀ یافت میشود. شناخت این اصول برای مطالعۀ تحول و فهم الگوی طبیعی آن ضروری میباشد. از این رو در زیر به اصولی که بیشتر صاحبنظران تحول به آن توجه دارند، میپردازیم.
1- تحول جریانی مرحله ای و پیوسته است.
تحول انسان از تشکیل نطفه تا پایان عمر، با عبور از مراحلی که ویژگیها و خصوصیات خود را دارند صورت میپذیرد. این مراحل به صورت پیوسته و پی در پی پدیدار میشود.
2- تحول دارای الگوی قابل پیش بینی است.
جریان تحول انسان از الگو و طرح معینی پیروی می کند.
3- تفاوت های فردی در تحول وجود دارد.
اگرچه الگوی تحول برای همۀ افراد یکسان است اما هر فردی برای خود الگوی ویژهای دارد که با روش و سرعت خاص خویش تحول مییابد. همین امر سبب میشود که تحول افراد متفاوت باشد. این تفاوتهای فردی در سالهای اولیه کمتر قابل دقت و تشخیص است؛ اما به مرور با افزایش سن، آشکارتر میشود.
4- تحول دارای ابعاد متفاوت و فرایندی پیچیده است.
تحول انسان فرایندی پیچیده است که میتوان آن را به ابعاد فیزیکی، شناختی، هیجانی، اجتماعی تقسیم کرد. هرچند هریک از ابعاد بر جنبۀ خاصی از تحول تأکید دارند، اما بین این ابعاد وابستگی متقابل قابل توجهی وجود دارد. به طوری که هرچند میتوان هریک از ابعاد را به طور جداگانه مورد مطالعه قرار داد اما نمیتوان این جنبهها را از یکدیگر جدا نمود و آنها را بدون توجه به ابعاد دیگر در نظر داشت.
5- در جریان تحول دوره های حساس تحول وجود دارد.
هرچند تمام مراحل تحول به صورت پیوسته و پی در پی به وقوع میپیوندد، اما این مراحل به جهات گوناگونی با یکدیگر متفاوت بوده و از حساسیتهای گوناگونی برخوردار است (سیف و همکاران، 1381، احدی و بنی جمالی، 1387).
ابعاد تحول
«گسترۀ عمر معمولاً به سه دورۀ تحول عمده تقسیم می شود: تحول کودک، تحول نوجوان و تحول بزرگسال. اولین تا آخرین دوره نیز به دورههای کوتاهتری تقسیم میشوند. تحول کودک شامل دورۀ پیش از تولد، شیرخواری، کودکی اولیه، و کودکی میانه است. نوجوانی نیز شامل نوجوانی اولیه و نوجوانی پایانی است و تحول بزرگسالی در برگیرندۀ بزرگسالی اولیه، میانی و پایانی است» (رایس، 1922، ترجمۀ فروغان، 1388). در هر کدام از این دورهها تغییراتی عموماً در ابعاد مختلف جسمانی، شناختی و روانی-اجتماعی، جنسی و اخلاقی رخ ميدهد. هرچند این تغییرات در ابعاد گوناگون تحقق مییابد و میتوان آنها را جدا از یکدیگر مطالعه کرد، اما نباید طبیعت واحد انسان را از نظر دور داشت. ابعاد جسمانی، شناختی، هیجانی-اجتماعی، جنسی و اخلاقی با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و در هر بعد تحول نقش ایفا میکنند (وندر زندن[5]، 2001، ترجمۀ گنجی، 1390).
نظریۀ تحول انسان ممکن است تنها بر یک بعد مثلاً شناختی متمرکز شود، یا به تحول فرد در کلیت نظر داشته باشد. همچنین ممکن است تنها بر یک دورۀ زمانی، نظیر نوجوانی، تمرکز کند یا تمامی طول عمر را پوشش دهد (همان). در زیر به هریک از ابعاد مختلف تحول انسان و نظریه پردازان مشهور آن اشاره میگردد.
تحول جسمانی:
در تحول جسمانی[6]؛ اندازه، تناسب، و ظاهر بدن و در عملکرد دستگاه های بدن، قابلیت های ادراکی، حرکتی وسلامت جسمانی تغییراتی رخ میدهد (وندر زندن، 2001، ترجمۀ گنجی، 1390). آرنولد گزل[7] از جمله نظریهپردازان معروف تحول جسمانی میباشد. او معتقد است تحول کودک به گونه ای بنیادی، از درون و بر اثر عمل ژنها، هدایت میشود. او این فرایند را رسش یا بالندگی[8] مینامد (دلن و آدلف[9]، 1992؛ دلن، 2000، گزل و الیگ[10]، 1943، ص 41 ، به نقل از کرین، 1943، ترجمۀ خویی نژاد و رجایی، 1384). بنا به نظر گزل، تحول به صورت یک سلسله مراحل ثابتی، پس از تولد نیز ادامه مییابد (دلن، 2000). او همچنین معتقد است که کودکان از نظر میزان تحول با یکدیگر تفاوت دارند. یعنی همۀ آنها در سن خاصی روی پاهای خود نمی ایستند، و در سن واحدی راه نمیروند. با وجود این، همۀ آنها از مراحل یکسانی عبور میکنند. به علاوه تحول را تحت کنترل تفاوت های فردی میداند که به وسیله مکانیزمهای ژنتیکی درونی، تعیین میشود (گزل، 1945، ص 161؛ به نقل از خویی نژاد و رجایی، 1384).
بنا به نظر گزل، نوزاد پس از تولد، به محیطهای متفاوتی وارد می شود. این محیط، تنها نیازهای جسمی او را برآورده نمیکند، بلکه محیطی اجتماعی و فرهنگی است که او را به انجام رفتارهای درست وا میدارد. او معتقد است که کودک برای تحقق قوای نهفتۀ خود، به وضوح به محیط اجتماعی نیاز دارد، گزل همچنین بر این باور است که نیروهای اجتماعی، زمانی به بهترین وجه بر کودک اثر میگذارند که با اصول رسشی درونی هماهنگ باشد (گزل و ایلگ، 1943، ص41، به نقل از خویی نژاد و رجایی، 1384).
تحول اخلاقی
تاریخچۀ نظریۀپردازی و پژوهشهای روانشناختی دربارۀ موضوع تحول اخلاقی[11] کودک، با مفهوم وجدان در آثار زیگموند فروید[12] و مفهوم استدلال اخلاقی در آثار پیاژه[13] آغاز شده است. این نظریهپردازان تحت تأثیر جرج هربرت مید[14] و جیمز بالدوین[15] قرار داشتند، مسیرهای متفاوتی را پی گرفتند. فروید بر روابط والدین-کودک، هیجان و احساس گناه متمرکز شد، در حالی که پیاژه بر روابط بین همسالان، شناخت، عدالت و تفکر تأکید کرد (جهانگیرزاده، 1390). بعدها نظریهپردازان دیگری به موضوعات تحول اخلاقی کودک پرداختند.
به طور کلی میتوان این نظریۀ پردازان را در سه گروه قرار داد: گروهی از روانشناسان از جمله لارنز[16](1983)، گودال[17] (1990)، راین[18](1997) و هافمن[19] (2000) ریشۀ اخلاقیات و رفتار اجتماعی را در تاریخ تکامل زیستی انسان میدانند، گروهی دیگر تحلیلگرانی چون فروید[20] (1961) و نظریه پردازان یادگیری اجتماعی چون بندروا[21] (1997) بودند که اخلاقیات را سازگاری با هنجارهای اجتماعی تلقی میکردند. گروه سوم نیز روانشناسانی میباشند که سطح تحول شناختی را اساس اخلاق میدانند. ژان پیاژه (1932؛ 1965) و لارنس کولبرگ[22] (1976) بیش از هر روانشناس دیگری این گروه را نمایندگی میکنند (لطف آبادی، 1384). از آنجا که دیدگاه گروه سوم نسبت به گروههای دیگر بیشتر مورد توجه صاحبنظران قرار گرفته است، در زیر به دیدگاههای تحول اخلاقی ژان پیاژه و لارنس کولبرگ اشاره میشود.
ژان پیاژه از نخستین روانشناسانی بود که مسئلۀ چگونگی تحول اخلاقی را مورد پژوهش قرار داد (استامس[23] و همکاران، 2006). از نظر او، اخلاق مانند هوش، طی مراحلی تحول می یابد و به تحول شناختی کودک وابسته است. از این رو نظریۀ پیاژه در زمینۀ تحول اخلاقی از نظریۀ او در مورد تحول شناختی نشأت گرفته است (پیاژه، 1997). او عبور کودکان از مراحل تحول اخلاقی را مستلزم رسش شناختی و تجارب اجتماعی میداند، به ویژه تجاربی که کودکان در حین بازی با همسالان حل و فصل میکنند (احدی و جهمری، 1382). پیاژه با مشاهدۀ گستردۀ کودکان 4 تا 12 ساله که در حال تیله بازی بودند، در جستجوی این بود که کودکان چگونه دربارۀ قوانین بازی فکر کنند و از آن استفاده میکنند. او همچنین با طرح داستانهایی که متضمن نوعی تنگنای اخلاقی بود از کودکان سؤالات بسیاری پرسید و دربارۀ دزدی، دروغگویی، تنبیه و عدالت از آنها آزمونهای سادهای به عمل آورد. نتایج این بررسیها، نظریۀ مرحلهای تحول اخلاقی او را ساخت (پیاژه، 1997).
او دو مرحلۀ تحول اخلاقی را در نظر میگیرد. در مرحلۀ اول کودکان دیرپیرو هستند. در این دوره آنها از لحاظ اخلاقی متکی به نظر و قضاوت دیگران هستند. آنها معتقدند قواعد اخلاقی به وسیلۀ والدین یا افراد صاحب قدرت وضع می شود از این رو غیر قابل تغییر هستند. همچنین آنها در این مرحله هرگونه تخلف از قواعد را فی نفسه زیان بار میشمرند؛ حتی اگر مختلف نیت بدی نداشته باشد. دومین مرحلۀ تحول اخلاقی از نظر پیاژه اخلاق خودپیرو است. در این مرحله کودکان قوانین را بیشتر به صورت توافقی میان افراد در نظر می گیرند که از ماهیت قراردادی برخوردار است. آنها معتقدند که برخی قوانین، برحسب شرایط زمانی و مکانی تغییر می کنند. افزون بر این، در این مرحله، آنها در قضاوت های اخلاقی بیشتر به نیت عمل می اندیشند (هرمن[24]، 2005).
پیاژه در نظریۀ خود معتقد است که کودک موجودی ذاتاً فعال و علت اولیه اعمال شناختی او، عمل خود او است؛ بنابراین هر گونه شناخت در کودک، از جمله شناخت ارزشهای اخلاقی، از طریق تعامل فعال او با محیط حاصل میشود (همان). در نتیجه طبق نظر پیاژه، پیشرفت در قضاوت اخلاقی براساس پیشرفت در درک دیدگاه دیگران استوار است که از تحول شناختی و فرصت تعامل کردن با همسالان حاصل میشود.
در حدود سی سال پس از انتشار نظریۀ پیاژه در زمینۀ اخلاق، لارنس کولبرگ پژوهشهایش را در زمینۀ تحول اخلاقی به روش پیاژه دنبال کرد و به گسترش نظریۀ او در این زمینه پرداخت. اساس نظریۀ او ریشه در دیدگاه عقل گرایی و وظیفه گرایی کانت[25] و پیروان جدید او هیر و رولز[26] دارد. لارنس کولبرگ که پیرو بیواسطۀ کانت میباشد، نظریهاش بر مکتب اخلاقی تکیفگرا مبتنی است (علی نوروزی، 1390). او تأکید کانت بر تکلیف و اصول جهان شمول وجدانی در افراد را پذیرفته است. از این رو نظریۀ او، به شخص وابسته نیست، بلکه متکی متعهد به اصول اخلاقی است (همان). هرچند او تغییرات عمدهای در نظریۀ پیاژه پدید آورد و با پذیرفتن مراحل تحول اخلاقی طرح جدیدی از آن داد، اما به چارچوب نظریۀ شناختی پیاژه پایبند بود (کدیور، 1385؛ نصیری، 1387) زیرا او همچون پیاژه، معتقد بود که تحول اخلاق طی مراحل از قبل برنامهریزی شده پیش میرود، یعنی با اتمام یک مرحله، مرحلۀ بعدی، که تلفیقی از عناصر مرحلۀ قبل و تجارب جدید است، ظاهر میشود. همچنین او همانند پیاژه معتقد بود که میان تحول شناختی و تحول اخلاقی رابطهای تنگاتنگ وجود دارد (احدی و جمهری، 1382). علاوه بر این، کولبرگ همچون پیاژه بر رفتار اخلاقی و آنچه فرد انجام میدهد علاقه نشان نداد؛ زیرا اعتقاد داشت با مطالعۀ رفتار فرد، اطلاعاتی دربارۀ میزان تحول اخلاقی او به دست نمیآید، بنابراین او برای اطلاع از دلایل افراد در توجیه رفتارهایشان، داستانهایی را تدوین کرد که هریک شامل یک معمای اخلاقی بود، سپس دربارۀ این معماها پرسشهایی را مطرح کرد تا بدین طریق پاسخهای آزاد و چگونگی استدلال و داوری آنها را تجزیه و تحلیل کند (کدیور، 1385). اما نظریۀ او با نظریۀ پیاژه از جهاتی نیز متفاوت است. یکی از تفاوتهای اساسی نظریۀ پیاژه با نظریۀ کولبرگ مربوط به سن آزمودنیها می باشد، پیاژه تا سن دوازده سالگی تحول اخلاقی را تعقیب نمود در حالی که کولبرگ، نظریۀ پیاژه را به سنین بالاتر بسط و گسترش داد (کریمی، 1389)، زیرا او معتقد بود که تحول اخلاقی پس از دوازده سالگی ادامه مییابد؛ بر همین اساس معماهایی برای نوجوانان تنظیم میکند که پیچیدهتر از معماهای پیاژه بود (کدیور، 1385). همچنین کولبرگ، روش پیاژه در سنجش استدلال اخلاقی را پالایش کرد. پیاژه از یک روش بالینی نسبتاً باز براي مصاحبه با کودکان استفاده میکرد، اما کولبرگ با توسعۀ روش پیاژه، روند مصاحبۀ تهذیب شده را ایجاد کرد که براي ارزیابی تحول قضاوت اخلاقی در فراخناي زندگی، مورد استفاده قرار میگیرد (جهانگیرزاده، 1390).
او با تجزیه و تحلیل پاسخ آزمودنیها، تحول اخلاقی افراد را در سه سطح پیشقراردادی[27]، قراردادی[28] و فرا قراردادی[29] و شش مرحله مشخص نمود و ترتیب و توالی این مراحل را بدون در نظرگرفتن تفاوتهای فرهنگی ثابت و بدون تغییر دانست (استامس و همکاران[30]، 2006)
جزئیات:
توضیحات: فصل دوم پژوهش کارشناسی ارشد و دکترا (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی و فارسی دارد (به شیوه APA)
مبلغ واقعی 20,000 تومان 25% تخفیف مبلغ قابل پرداخت 15,000 تومان
برچسب های مهم
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا